English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overdue U موعد رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
date U موعد
maturity U موعد
deadlines U موعد
deadline U موعد
dates U موعد
maturity date U موعد
date of maturity U موعد
overdue U گذشتن موعد
date of payment U موعد پرداخت
date of maturity U موعد پرداخت
to fall due U موعد رسیدن
premature U پیش از موعد
relevant time U موعد مقرر
agreed time U موعد مقرر
expired U گذشته از موعد
defaults U در موعد مقرر
defaulted U در موعد مقرر
default U در موعد مقرر
defaulting U در موعد مقرر
due date U موعد مقرر
matures U به موعد چیزی رسیدن
schedule date U موعد طبق برنامه
maturity U وعده یا موعد پرداخت
due U بدهی موعد پرداخت
overdue U از موعد گذشته منقضی
mature U به موعد چیزی رسیدن
fall due U فرارسیدن موعد پرداخت دین
premature labour U زاییمان پیش از موعد طبیعی
date on which a bill falls due U موعد پرداخت برات یا سفته
reddendum U موعد یا مهلت پرداخت اجاره
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
the bill has come to maturity U موعد پرداخت برات منقضی شده است
cash discount U تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
deferred expense U هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
mellow U رسیده
ripest U رسیده
headed U رسیده
mellowed U رسیده
consummates U رسیده
consummate U رسیده
consummated U رسیده
riper U رسیده
consummating U رسیده
ripe U رسیده
climactic U باوج رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
full fledged U بالغ رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
jack in office U رسیده است
approved U به تایید رسیده
Inc U به ثبت رسیده
knee high U بزانو رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
ripely U بطور رسیده
over ripe U زیاد رسیده
new come U تازه رسیده
in wards U کالای رسیده
new arrived U تازه رسیده
overripe U بسیار رسیده
culminant U باوج رسیده
maturation U رسیده شدن
floor length U رسیده بکف
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
in- U :رسیده امده
It's time U وقتش رسیده که
in U :رسیده امده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
imported U کالای رسیده
importing U کالای رسیده
full U بالغ رسیده
fullest U بالغ رسیده
import U کالای رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
saturant U بحد اشباع رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
grown U رسیده جوانه زده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
antemortem U مرگ زود رسیده
ripens U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
indent U سفارش رسیده از خارج
inwards U واردات کالای رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
indenting U سفارش رسیده از خارج
indents U سفارش رسیده از خارج
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
ended U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
hot valve clearance U فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretation U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
chocked nozzle U خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
registered capital U سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com